ديدمش از دور كــه ميرفت اشك سردي تو چشاش بـود
اون نمي خواست بـره امـا زنجيـر اجبـار بــه پاش بود
مــي شنيدم هق هقش رو كـه مي گفت تــا فـردا بـدرود
لحظـه هـاي تـلخ بــوده امـا دل مـن منـتـظــرش بـــود
بــه سلامت اي همـه كس مي دونـم كــه بــر می گردي
مي دونــــم دلت همـيـن جــاست از دلــــم سفـرنکـردي
خيـــلي زود رفـتـنـه جــــاده امــا مــن اونـــو مي ديــدم
خــــداحـــافـــظ گفتـنـش رو خيــلي روشـن مي شنـيـدم
چند قدم مونده به بودن ذره اي نزديكترازمن سر وعدمـون نشستم تشنــه بـه تو رسيدن
بغض سردم نعره ميزد خداحافظ عشق رويام ميمونم تا بر بگردي روي نيمكت لب دريا
:: بازدید از این مطلب : 537
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20